«نیمروز»، یا لحظهی شکوهــــمند تولد مفهــوم«دو»–«انسان بندی است بسته میان حیوان و اَبَرانسان — بندی بر فراز مغاکی . فرا رفتنش خطرناک است، در راه بودنش خطرناک، واپس نگریستنش خطرناک، لرزیدن و درنگیدنش خطرناک.»۱–آلِنکا زوپانچیچ، به عنوان یکی از مهمترین مفسران نیچه، معتقد است که تلقی نیچه از مفهوم «دو» مهمترین نوآوری او در فلسفه است. «دو» اولین نتیجهی نیمروز است . و نیمروز قِسمی تصویر است؛ استعاره است و مفهومی غیرمفهومی. نیمروز درخشانترین و زایندهترین تلقی ممکن از حقیقت است. نیمروز لحظهای نیست که همهی سایهها رنگ میبازند و محو میشوند، بلکه لحظهی کوتاهترین سایه است. نه لحظهی یکی شدن چیزها در آغوش وحدت بخش آفتاب، بلکه لحظهی شکاف خوردن، لحظهی دو تا شدنِ یکیها و لحظه ایست که یک به دو بدل میشود. نیمروز، لحظهی شکوهمند تولد«دو»ست. «دو» به معنای تفاوتِ حداقلی و تاویل ناپذیری است که درون هرچیز شکاف میاندازد. «دو» سرچشمه و نیروی حرکت است. «دو» آغازگر تنش درونی هرچیزی است. مفاهیم زیادی ذیل مفهوم نیمروز شکل میگیرند که جملگی در پس مفهوم «دو» قابل ارزیابی هستند؛ مفاهیمی همچون «ابدیت»، «نگاه»، «تفاوت ظریف»، «تقریبا»، و«میان». منطق واگرای «دو» به طور ناخودآگاه با مفهوم «میان» می آمیزد.تا قبل از «دو» حرکتی وجود ندارد، چراکه «میان» وجود ندارد و تنها حرکت، حرکت میان حرکتِ فعلیت یافتن و حرکتِ بالقوه شدن است؛ و باز تکرار همین حرکت. حرکت در میان، هیچ ربطی به «پای نهادن در میدان» یا«حد اعتدال» و«کیش میانهروی» ندارد. بلکه «میان» دقیقا به معنای تجلی ترکیب فصلی و تحلیل عطفی است: در آن واحد.با توجه به تمامی مفاهیم مترتب بر مفهوم «دو» که در بالا بر شمردیم، شاید بتوان نقطه ی عزیمت این نمایش را مبتنی بر این نکته دانست که همه ی هنرمندان آن در حوالی سیسالگیاند و در میانهی راه . تجربیات کودکی، نوجوانی و دانشجویی را کسب کردهاند و تجربهی حرفهای بودن را خواهند آموخت. بعضی با استعدادتر، خلاق ترند و بعضی با پشتکار بیشتر و پرکارتر؛ بعضی با عمقی ذاتی و بعضی از آن ها با عمقی اکتسابی . میتوان فهرستی دور و دراز از این جفت های مقولهای یا احکام جدلیِ دو طرفهی فوق برشمرد. اما آنچه که بیشترین اهمیت را دارد درک مفهوم حرکت در میان (به معنایی که در بالا آمده) به واسطهی درک مفهوم «دو» و درک مفهوم «دو» ذیل استعارهی نیمروز است. آنچه اهمیت دارد، درک شکاف و مغاکی است که به واسطهی «دو» شکل میگیرد و ایستادن بر سر شکاف و باز از آن مهمتر، لحظهی اتخاذ تصمیم برای پرش مرگبار از این شکاف. انقلاب، درست در نیمروز متولد میشود . در نیمروز است که تفاوتهای ظریف با حقیقت یکی میشوند. در نیمروز است که همهی جهانها دو پاره میشوند. بدین اعتبار، مهم نیست که آثار این نمایش در کجا و در چه فاصلهای با درکِ هریک از مخاطبانِ این نمایش از هنر قرار میگیرند؛ بلکه آنچه که مهم است، درک منطق واگرای خود از خود است. خودی که در این بستر هنرمندش مینامیم و در بستری دیگر فرزند، همسر، پدر، مادر، رئیس، صاحب خانه، عزادار و غیره(البته بدون در نظر گرفتن«اخلاق») چنانکه در چنین گفت زرتشت و در ماجرای بندباز۲، رسالت حرکت در میان از طریق مهارت، تمرکز، قدرت، چالاکی و سبکپایی میسر است . یعنی دقیقا چیزی میان یک دیوانه و یک نعش .امیرحسین بیانی، شهریور ۱۳۹۶۱. فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت، ترجمهی داریوش آشوری، انتشارات آگاه، ۱۳۶۳، ص. ۱۱۳. همان، ص. ۱۷