مجموعهی «بهسوی آرمانشهر؛ فصل دوم: بهاری که نیامد» اثر بهرنگ صمدزادگان همچون یک روایت چندجلدی، ترکیبی از نقلقولهای تصویری، هنری و مستندات تاریخی و سیاسی است که با استنباطهای فردی هنرمند بیمقدمه و موخره در چند فصل تدوین شده است. با این ویژگی که نشانی از وفاداری به سنتهای نقاشانه ندارد و مولفههای زیباشناختی را به رخ نمیکشد. مادهی اصلی در این تابلوها روایت است. روایتهایی چندسویه از تاریخ، سیاست، ادبیات و هنر که بیقاعده و فارغ از حقانیتشان به هم برخورد کردهاند تا این پرسش را برانگیزند: آیا تاریخ و سندهای نگاشته شده و تصویر شده، معتبر و حاصل اتفاقهای عینی و حقیقیاند یا زاییدهی ذهن نگارنده و تصویرگر؟
بهرنگ صمدزادگان در این مجموعه در پی به کرسی نشاندن معنا و پیام واحدی نیست و در مسیر اثبات حقیقت قدم برنداشته است. داستانهای مختلف ادبی/هنری/سیاسی که از منابع متفاوتی به ما رسیدهاند در این نقاشیها رودررو میشوند و در لایههای متعدد شانهبهشانهی هم تصویر میشوند. قضاوت و نتیجهی واحد و پیوستهای از تماشای پردهها در کار نیست. سر یک رشته از روایت تاریخی را که بگیریم و دنبال کنیم سراز میانهی داستانی دیگر درمیآوریم. سردرگمی میان روایتهای تصویری و ترکیبشان با ذهنیت پرسشگر و جستوجوگر هنرمند حاصلی انتزاعی و شخصی دارد. رفتار رخنهگر رنگها در هم و مفهوم زیباییشناسی در این مجموعه هماندازه با روایتهای شکلدهندهاش برای صمدزادگان غیرمقدس و خطاپذیر است.
«بهسوی آرمانشهر؛ فصل دوم: بهاری که نیامد» تکاپویی در میان روایتهای نامنسجم و فضای آشوبزده دارد. این مجموعه انباشتی از اقتباسهای گوناگون است. بخشی از آن برگرفته از عکسهای مستند تاریخ سیاسی ایران است؛ بهخصوص فاصلهی بین کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۵۷ و هر رخداد تاریخی در این زمان که به یک امید آرمانی پیوندخورده. بخشهای دیگر را از ادبیات عاشقانهی کلاسیک ایران مثل «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون» و داستانهای رسیده از خارج مثل آثار فرانتس کافکا، پل استر و هاروکی موراکامی وام گرفته است. شالودهی تصویری این آثار آمیزشی است از ترکیببندی آثار تاریخ هنر غربی و ساختار تصویری ــ روایی نگارگری ایرانی. میوهی همزیستی این نقلقولهای گوناگون و اقتباسهای متکثر مرگ روایت واقعی، مرگ زیباییشناسی و مرگ آرمان است.