مجید بیگلری سالهاست که شیوهی خاص خود را بسط میدهد: مجسمهها و چیدمانهایی که بیمحابا درگیر واقعیت های تاریخی و اقتصادی پیرامون خود هستند. موادی که او به کار میگیرد متعلق به بازه زمانی گستردهای از دوران قدیم تا دوران معاصر است: از آهن و پارچه تا پلاستیک و نئون. آثار بیگلری در واقع، هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا، به یک میزان درون و بیرون چشماندازهای مدرن، چالشانگیز و مسلطی قرار میگیرد که مدرنیته را با جهانیشدن غربمحور یکی فرض میکند، بیآنکه درصدد تبرئهی سوژهی پسااستعماری برآید. بیگلری با جلب توجه بیینده به مجتمعصنعتی-نظامی و چرخههای تولید و تخریب آن حلقهی پولسازی که از خود تغذیه میکند به یک اندازه از وضعیت پسااستعماری و نظام سلطه انتقاد میکند.
آثار نمایشگاه «سرحد» (۲۰۱۶) نیز با خاطره سروکار دارند، اما با رویکردی متفاوت: دستمایهی این آثار تکرار و همسانسازی است. بنابراین تصاویر مضاعف بهمثابه یک مضمون تکرارشونده در تمامی آثار دیده میشود. بیگلری با جُفتها سر و کار دارد: او مضمون صنعتی و تجاری، و نیز امر محلی و امر جهانی را کنار هم قرار میدهد. در اینجا، بیگلری نقشههای مخدوشی را روی پانل چوبی چاپ کرده است که یکی از آنها آویزان شدهو روی آن (با شیوههای گوناگونی از قبیل سائیدن و سوزاندن) فرایندی صورت گرفته که کهنه به نظر برسد و دیگری درون چارچوبی نصب شده که در کنار هم به شکل زنجیر تانک میماند. در این ترکیب نقشهها بدشگون به نظر میرسند و به جای آنکه تداعی کننده خاطرهی خانه باشند، حاکی از استراتژیهای نظاماند.
کرههای پارچهای چیدمان زمین حتی از این نقشههای بیهویت هم وهمانگیزترند. این پارچهها که از پارچههای دستدوم نظامی کولاژ شدهاند، ظاهراً مردگان را به سخن میآورد و به خاطرهای جمعی تلنگر میزند. هرچند این پارچهها در مرکز گوی قرار گرفتهاند اما نگاه بیننده را به خود محدود نمیکنند. جنگ دوران جدید را شکل داده است: هم جهانیشدن را شکل میدهد و هم خودْ تولیدی است جهانیشده؛ امری که در همه آثار هنرمند بهوضوح نمایان است.