نقاشی از طبیعت بیجان در جهان باستان بسیار مرسوم بوده است. پس از گذراندن دوران افول و تا شکوفایی مجددش در هلند در سال های آغازین قرن هفدهم، طبیعت بیجان هرگز به عنوان یک ژانر مستقل در تاریخ هنر احیا نشد. از آن زمان به بعد، نقاشی طبیعت بیجان به طور خاص به تصویرکردن اشیای بیجان با توجه به خصوصیات فرم، رنگ و بافت آنها و نیز ترکیببندی کلیشان، اطلاق میشده است. علاقه به مشاهده و سپس بازنمایی واقع گرایانهی جزئیات عناصر محیط، افزایش طبقهی متمکن متوسط که برای زینت بخشیدن به خانه هایشان به هنر گرایش داشتند و تقاضای فزاینده برای پرداختن به موضوعات غیرمذهبی و چیزی به جز پرتره در نقاشیها که همه از اثرات بلند مدت دوران اصلاحات مذهبی بودند، به ظهور مجدد این ژانر کمک کردند.همانند اسلوب سنتی نقاشی طبیعت بیجان، سورنا زمانی به صحنه آرایی اشیای متنوعی میپردازد که به رویدادهایی در زندگی شخصی و شهریاش ارجاع میدهند. اشیای گوناگونی در این چیدمان ها به کار برده میشوند: از اسباب بازیهای دوران کودکی و اشیای روزمره گرفته تا عناصر عجیبی مانند استخوانها و جمجمهها (که پیش از این نیز در ونیتاسها به کار برده میشدند) که همگی به روایتهای نمادین در آثار هنرمند اشاره دارند.هنرمند بی آنکه بخواهد ترکیب بندی صحنه و عناصر روایی آن را کم اهمیت جلوه دهد، آنها را به عنوان ابزاری برای مطالعه و کنکاش دربارهی موضوع رنگ به کار میگیرد. او در حالی که بسیار مجذوب تسلط هنرمندان عصر طلایی هلند، مانند رامبراند بر رنگ و نور است، چگونگی به کارگیری رنگهای شفاف بر روی بومهایی با رنگ سفید، خاکستری یا زردِ بسیار روشن در آثار امپرسیونیستها مانند مونه نیز توجه او را به خود جلب میکند.روشی که هنرمند برای گذاشتن لایههای رنگ بر روی بوم به کار میبرد، تداعی کنندهی جلا دادن به روش ونیزی است. این عنوان به شیوهی به کاربردن یک رنگ تیرهی شفاف روی یک محدودهی روشنتر اشاره دارد که باعث میشود نور از لایهی تیره تر شفاف عبور کند، از روی سطح روشنتر زیرین بازتاب یابد و به چشم بیننده برسد. این همان مفهومی ست که عنوان نمایشگاه از آن برگرفته شده است: چگونه نقاشیها با کنش هنرمند در به کارگیری رنگ های شفاف و به امید یافتن روشی نوین برای رنگ گذاری بر بوم به وجود میآیند.