من هم مانند بسیاری از هنرمندان همنسلم به این موضوعات علاقمندم: چطور اینترنت، شبکههای اجتماعی و فناوریهای نوظهور تقریباً همهچیز را متزلزل و متحول کرده است؟ هر چیزی در گذشته چگونه بوده است؟ چه چیزی واقعی و چه چیزی غیرواقعی است؟ ارزش قدیمی تصاویر چیست و سلسلهمراتب آنها چگونه است؟ رابطهی ما با تصاویر و اشیاء چیست و چگونه از آنها بهره میبریم؟ رابطهی ما با جهان و دیگر انسان ها چگونه است؟ هنر چیست و نقش هنرمند کدام است؟ در واقع، من نهتنها به این موضوعات علاقهمندم بلکه به طور اجتنابناپذیری در آنها غرق شدهام.
ما به واسطهی نمایشگرهایمان به منبعی غنی از تصاویر فاقد سلسلهمراتب دسترسی داریم. این تصاویر که اتفاقی و تصادفی در اینترنت یافت میشوند و حاضر و آماده هستند از آنچه به طور مرسوم هنر نامیده میشود تأثیرگذارترند. این امر از تغییر موضع هنرمند نشان دارد. به عقیدهی من هنرمندانِ دوران ما اساساً «گیک» هستند. شاید هم نوعی «سوپرگیک». نقش آنها دیگر آفریدن و اظهارنظر نیست، چه رسد به اینکه بخواهند نگرشهایی آرمانی از فرادست ارائه دهند. هنر میخواهد تجسم دانشی نوظهور باشد؛ دانش امرمجازی. بررسی کردن، تحلیل کردن، ویرایش کردن، کنار هم قرار دادن و ارائه کردن بدون هیچ اظهارنظری.