طبیعت برای من تجربهای زیسته و بیواسطه است. میتوانم گیاهان و پرندگان و مکانهایی که مأمن آنها بودهاند را به روشنی و وضوح، با تمام جزئیات به یاد بیاورم. اما با فراخواندن این تصاویر هربار پردهای مهآلود گرد آنها را فرامیگیرد و تصاویر را مخدوش میکند. مکانهایی که به من شکل دادهاند و از من شکل گرفتهاند رفتهرفته در غبار فرو میروند. این آثار درصددند که مخاطب را به تماشا و لمس مجدد فضایی دعوت کنند که برای من از جلوههای برجستهی جهان طبیعی و برخوردار از نیروی درمانگری است. این همه در حالیست که خود طبیعت نیز بهعنوان تجربهای مستقیم بهتدریج در حال زدوده شدن از زندگی ماست. آنچه از آن باقی میماند تنها تصویریست بر کاغذ.