آنچه مایل به انجامش بودم، ایجاد فرصتی برای باز تعریف رابطه با اشیای پیرامونمان بود، به ویژه آن اشیایی که به خودمان تعلق دارند و دارای معنا و قصه و تاریخچه میشوند. باز تعریف و بازنمایی چنین رابطهای با اشیای اطراف مان از خلال آفرینش هنری میتواند صورت پذیرد. مردم معمولا به این قبیل ضرورتها توجه چندانی نشان نمیدهند، مگر اینکه خود را در وضعیتی بیابند که آنها را به توجه به اشیای پیرامونشان سوق دهد و نیز به آنچه واقعا میتواند برایشان مهم باشد. مهاجرت یکی از همین وضعیت هاست که موجب میشود افراد اولویتها، عواطف و هویت فراموش شده و زنگارگرفتهی خود را دوباره کشف کنند و رابطهی خود را با آنها مجددا تعریف کنند.