نسیم افشاری متولد ۱۳۶۸ کرج و فارغالتحصیل کارشناسی گرافیک از دانشگاه علم و فرهنگ تهران است. او فعالیت حرفهای خود در زمینهی عکاسی را از سال ۱۳۸۹ شروع کرده است.
«هیچچیز هدیه نیست»
هیچچیز هدیه نیست
همهچیز قرض گرفته میشود.
تا گوشهایم در قرض فرو رفتهام؛
مجبورم از وجود خودم بدهیام را بپردازم
و برای زندگیام، از زندگیام دست بکشم.
قرار بر این است
که قلب پس داده شود،
و همینطور کبد،
و تکتکِ انگشتها.
دیگر برای فسخ کردن این قرارداد خیلی دیر است.
بدهیهایم با جانم پرداخت خواهد شد.
ــ ویسواوا شیمبورسکا
پیکر من یادی از خاک دارد. تنی که تنهاست و هرگز با من همراه نیست. من جا ماندهام در میان تمامی تنهاییهایم. دچارِ بودن، ولی حضـور ندارم. حضور دارم ولی کسی مرا نمیبیند. نکند که پیش از این مردهام؟ در چهار گوشهی خیالم آرزوی آیندهای را میبافم که دارِ تار و پودش را بوی نم، کهنگی خیال، سپهر اندیشهای نمناک که مردابوار حلقهام کرده است. مجبورم برای بودن از حضورم دست بکشم. برای تنها شدن تن را تنها میگذارم. تنی که در اختیار من نیست و به من تعلق ندارد. پشت این حجم جهانی است که خودم ساختهام. بهای زندگیام را میپردازم و از اینجا دور میشوم. با چشمانی که تنها رهایشان کردهام. با تنی که بیحضور من و با اندوههایش خاک میشود.
نسیم افشاری
۱۳۹۵