ایمان ابراهیمپور (م. ۱۳۷۰، تهران، ایران) دیپلم خود را در رشتهی گرافیک از هنرستان فارابی کرج و کارشناسی نقاشی را از دانشگاه کمالالملک نوشهر دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۹ در جشنوارهی هنرهای تجسمی دانشگاه کمالالملک رتبهی اول را کسب کرد و در سال ۱۳۹۳ از برگزیدگان نمایشگاه هنرهای تجسمی ورسوس شد. ابراهیمپور یک نمایشگاه انفرادی برگزار کرده و آثارش در چندین نمایشگاه گروهی به نمایش در آمده است. او در کرج زندگی و کار میکند.
هنگامی که در دشت مملو از گل میایستم، زیبایی گلهای جلوی پایم آنچنان تا انتهای دشت تکرارشده که آرامآرام از دید محو میشوند، به افق پیوند میخورند و ناخودآگاه نگاهم را متوجه آسمان آبی میسازند. آسمانی که در واقع تاریک است و اگر هنگام شب هالهای زیبا از کهکشان راه شیری در آن میبینم متشکل از میلیاردها ستارهی داغ با انفجارهای هراسناک است که با سرعت دو میلیون کیلومتر در ساعت، من، گلها و تمام آنچه برایم قابل مشاهده هستند را به سمت جایی نامعلوم در ظلمات حرکت میدهند. در این هنگام فکر میکنم لحظهی مواجههی من با دشت، افق، آسمان و هر خاطرهای که داشتهام در نقطهای بیبازگشت از عالم جا مانده است که هر لحظه از آن دورتر میشوم. همهی این رویدادها که در نتیجهی رفتار ریز ذرات کاملا مشابه شکل گرفته، در وسعت نود و سه میلیارد سال نوری (عالم قابل مشاهده) آنچنان در حال گسترش هستند که حتی تعداد یک میلیون میلیارد میلیارد ستاره قادر به روشن کردن آن نیست. این در حالی است که دورترین دستسازهی بشر، «وویجر ۱»، پس از چهل سال تنها نزدیک به بیست میلیارد کیلومتر (حدود هجده ساعت نوری) از این پهنه را پیموده است. برای من مثال از این دو زاویهی دید (پایین خط افق و بالاتر از آن) نمودی از دوگانگی زیبایی و هراسی است که تقریبا در تمام مشاهداتم در هستی حضور دارد، بهشکلی که مواجهه با هر نوع زیبایی در مقابل هراس نهفته در آن در حرکتی دایرهوار مدام تخریب و بازسازی میشود. این چنین پدیدههایی مرموز و آمیخته با حسرت و اندوه مجذوبم میکنند. مرموز مانند مناظر داوینچی، آمیخته با حسرت و اندوه مانند کوههای فریدریش، هراسناک و در حال فروپاشی مانند آثار کیفر. همیشه بعد از مرور این افکار سوالی برایم باقی میماند: بهراستی در جهانی اینچنین چه چیز را باید خلق کرد؟ و یا آیا بعد از بیگبنگ موجودی موفق به خلق چیزی شده است؟