آیا لحظهی حال میتواند به چنان التهابی دچار شود که سیر خطی زمان را در همشکند، گذشته را به حال بیاورد و ساکنان لحظهی حال را به گذشته پرتاب کند؟ آیا ممکن است در لحظهی از تاریخ چنان گشایشی رخدهد که آن اشباح را که در راه آرمانی مشابه تلاش کردند و به مرگی هولناک از دست رفتند، دوشادوش خود در خیابان ببینیم؟آیا انسان لحظهی حال، انسان زنده، میتواند اشباح قهرمانهایش را از زیر آوار مهیب تاریخ بیرون کشد و بهاکنونش احضار کند و از پشتیبانیشان بهره برد؟ اما حرکت در جهت عکس چطور؟آیا آن لحظهی ملتهب فرصت حرکتی نو برای ما هم هست یا نه؟ این امکان آیا وجود دارد که در گرماگرم لحظهای نامتعارف، از چسبندگی حیات جسمانیمان کنده شویم و در تاریخ به گذشته سفر کنیم، نه با خاطره و ذهن و تحلیل و خواندن و دیدن، که با جسم، با همین گوشت و پوستی که چنین تخته بند زندگی در لحظهی حال است؟نقطهی عزیمت این مجموعه بیش از آنکه محصول درگیری با تاریخ باشد، نتیجهی شوک زمان حال است، محصول شوکی جمعی است و تأملی در چنین امکانی. نوعی خیال پردازی آرمان شهرانه است شاید، نوعی خوش بینی مفرط که در لحظات گشایش و التهاب جمعی به آدم دست میدهد،تصور لحظهی حضور جسمانی ما و مردگانی است که میستاییم در زمانی از نوع دیگر، زمانی که هنوز نیامده است.