میخواستم عکس بزرگی از جنس بنر در فضای شهری آویزان کنم. به آن فکر کردم باد آن را به سرعت ازبین میبرد. در ماشین در این فکر بودم که ترانهی «ویراستاران مرده» از گروه مسیواتک را شنیدم. در جایی از ترانه، خواننده خواند:« بافتهها، من بافتهها را میبینم» و فکر کردم عکسم را نوار نوار ببرم و ببافم تا باد از میان تار و پودش عبور کند. با شروع بافتنها درگیر این شدم که این کار به مجموعهی من چه کمکی میکند. از انجام آن منصرف شدم و آن را برای مجموعهی دیگری استفاده کردم. در این مجموعه، از سوژه هایم عکاسی کردم و با مکم یک انیماتور آیندهی آن عکس را چنان که فکر میکردم خواهدشد، ساختم. بعد این دو تصویر را به همان شیوه درهم بافتم.