با وجود تکرار نامهایی خاص، حیات جهان به انبوهی از موجودات فعال و اثرگذار وابسته است که دیده نمیشوند. آنها از هر گونه که باشند همانند و در موقعیتهای برابرند. اما انسانها از جایی کنار کشیدند و حساب خود را جدا کردند. در گوشهای بالاتر و در جایگاهِ قدرت ایستادند و بقیه را «طبیعت» نامگذاری کردند. در مقابل طبیعت بیکار نماند و بینیاز به انسانْ بهشکل سیاهی لشکری خاموش و آرام درآمد. قدرتی پنهان اما حیاتی برای خود دست و پا کرد و تا آنجا پیش رفت که زیستنِ دیگران بدون آن ناممکن شد. جانداران خوب دریافتهاند که همزیستی با دیگری شرط زیستن است. آنها به شکل اعجابآوری متنوع هستند اما در موقعیتهای بسیار مشابه و همه در یک سطح. هیچ استثناء و پیشوایی وجود ندارد. تکگویی نمیکنند، همخوانی میدانند. زیر سایه بودن بیمعناست، همه کنار هم ایستادهاند. راحله نورآور در این مجموعه یادآوری میکند که همه حسابمان یکیست و در جهانی واحد و به سیاقی مشترک زندگی میکنیم.
آثار این مجموعه میل به حرکت، گسترش و پراکنده شدن در فضا دارند. گویی این موجودات منجمد بهعنوان شیءِ هنری ترجیح میدهند قلمرویی گستردهتر از پیش تعیین کنند. در نتیجه شرایط تازهای ایجاد میشود که نه فقط ثابت و محدود نیست که دائم در حال تغییر شکل و گسترش است. از سوی دیگر حفرهها و سطوح مشبکِ مجسمهها فضا را در لایههای درونی هر اثر جاری میکند. همراه با هوا نگاه مخاطب نیز به درون اثر میخزد. اینجا چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد، تنها تمنای آشکارگی است؛ تا آنجا که در این پوستهها ردی از ظرافت اجرا و زنانگی را هم میتوان یافت. به این ترتیب در تنفس دائم مجسمهها مرزی قطعی میان اثر و محیط وجود ندارد. هر لحظه احتمال میرود که مجسمه در فضا متلاشی شود و حوزهی جدیدی تصاحب کند. به عبارت دیگر موجود زنده و بدلِ آن هر دو در حال آموختن و تمرین و همین طور آمادهی ورود و یکی شدن با اجتماعِ خویشاند.
راحله نورآور در سالها فعالیت هنری با دو کلیدِ مشاهده و تکرار کار کرده است. او در تازهترین آثار خود نمونهای از یک گونه جلبک را که در شکل و اندازه بینهایت تنوع دارد، با بزرگنمایی و در ریخت، ماده و موقعیتی متفاوت بازنمایی و تکرار میکند. این بار علاوه بر تکرارْ راحله نورآور هنگام دخالت در جهانِ این موجودات تا آنجا پیش میرود که نه ریخت نمونهی اولیه که ماهیت روابط آنها را هدف میگیرد. چیدمان آثار و محیط نمایش نیز این منظور را تاکید میکنند. خزهها آینهی تکثیر دوبارهی فرمهای از قبل تکرارشده میشوند و واسطهی بازگشت موجودات مصنوع به بستر طبیعی خود. اما رنگ، ماده و کیفیتِ بصریِ آثار دائما فاصلهی آنها را از طبیعت خاطر نشان میکنند. از چشماندازی دیگر این مجموعه همزمان با ریشه داشتن در یک عنصر طبیعی از طریق ارجاعات مفهومیِ متفاوتْ قلمروی خود و جهان هنرمند را گسترش میدهد. از دل یک موجود زندهْ اثری که شیءِ بیجان است تولید میشود. موقعیتِ بینابینی این مجموعه، نمایش امکان همزیستی انسان و طبیعت و همین طور برگزیدگان و توده است.
اکرم احمدی توانا