“بینام برای بیژن و منیژه” یک اینستالیشن مکان محور اثر ایمان صفایی است که برای نمایش در پاسیو گالری محسن طراحی و اجرا شده است. این اثر که در فضایی به قاعده ۳۵۰ در ۲۲۰ سانتیمترو ارتفاعی حدود ۷ متر ساخته شده است، شامل احجام بزرگ دوکی شکلی است که به تناوب و تقارن در راستای عمودی رویهم قرار گرفته و در مرکز فضایی آویخته شدهاند که با ستونهایی برافراشته از قاعدهای شش ضلعی محاط شدهاند. ستونها نگهدارندهی ۴۰ قاب فلزی هستند که روی هر کدام یک بیت شعر حک شده است و منفذی برای تابیدن نور سفید نئونهای داخل قاب به بیرون ایجاد کرده است. صفایی این چهل بیت را از سرتاسر عاشقانهی معروف شاهنامه فردوسی، “بیژن و منیژه” برگزیده و بر ساختمان اثر سوار کرده است. مدخل این مکان ورودی دالان مانندی به ارتفاع تقریبی ۱۵۵ سانتیمتر است که بیننده را وادار میکند به مانند ورودی مساجد و محرابهای باستان سر فرود آورده و وارد شود.
بیژن و منیژه روایت تحمل تنهایی است. تنهایی حاصل از فرصتطلبی یا نابخردی خود یا دیگران. فریبکاری و فریب خوردگی یا خبث وکوته نظری. بیژن، رزمآور ایرانی در آغاز داستانش با فریب و دغلکاریِ همراه و همرزم خود گرگین به تنهایی عازم نبرد در مرزهای قلمرو دشمن میشود. پس از پیروزی در راه بازگشت دل به منیژه میسپارد و در نتیجهی مکر نابخردانهی وی سر از کاخ پادشاه دشمن یعنی افراسیاب پدر منیژه درمیآورد. عاقبت این غائله آوارگی منیژه و به بند درآمدن بیژن و محصور شدن او در قعر چاهی تاریک است تا در حصر استخوان بپوساند. اما رستم به نجات او میآید و بیژن را پس از تحمل حبسی طولانی در قعر چاه، همراه با منیژه به وطن باز میگرداند.
اثر ایمان صفایی ورود به چاهی است که همبیژن و هممنیژه را به بند تنهایی کشید. بیژن را در تاریکی چاه حبس کرد و منیژه را بر بالای آن. صفایی از دل شاهنامه فردوسی روایتی را پیش میکشد که بیشتر از آنکه راوی حماسهای افسانهای باشد حکایت همیشگی روابط انسان با خود وپیرامونش، و تعامل با جهان و دیگران است. گویی نظمی هندسی است که در نتیجه تکرار و تکثر تبدیل به نظامی حاکم اما گنگ و انتزاعی شده است. نظامی که در آن کلمات به خط و بند تبدیل میشوند و معنی میبازند و نور، نه روشنی بخش نگاه که موجب گنگی است. روایتی که همچون خطوط پیرامون دوک نخریسی بر بالا تا پایین ساختمان حیات بارها و بارها تنیده میشود.