بی‌نام بَرایِ بیژَن و مَنیژه

ایمان صفایی

تا هنگامی که یک اسیر در جهان وجود دارد، آزادی وجود ندارد.
-سارتر

داستان بیژن و منیژه از شاهنامه‌ی فردوسی برای من مترادف با تنهایی انسان معاصر است.
فضای پاسیو با ارتفاع بلندش، چاهی شد برای بیژن، چاهی که بیژن (انسان) روزها و شب ها را در تنهایی سپری کرد. چاهی که درون آن طبقاتی ساختیم.
سازه‌های دوکی شکل با منطق معمارانه، برج بابل را یادآور است. برج بابل به عنوان افسانه‌ی اصلی علت پیدایش زبان‌های مختلف دانسته می‌شود: در سرزمین شنعار در بابل، پس از سیل عظیم، آنان توافق کردند که برجی بلند بنا کنند تا به بهشت برسند. خداوند زبان آنان را مختلف قرار داد تا حرف یکدیگر را نفهمند و آنان را در زمین پراکنده ساخت.
برج ما اما سر به زمین دارد، برجی وارونه. جایی که فکر می‌کنیم به رستگاری رسیده‌ایم، سقوط می‌کنیم، سقوطی پی در پی، به زیر می‌آییم.
تنها ماندن سرنوشت محتوم انسان است. جهان‌ما جهان رنج و بیدادگری است. این بیدادگری‌ها از خود ماست و این ما هستیم که به بیدادگری تن می‌دهیم.

Iman Safaei, “Untitled for Bijan & Manijeh”, installation at Pasio, 2018
Iman Safaei, “Untitled for Bijan & Manijeh”, installation at Pasio, 2018
Iman Safaei, “Untitled for Bijan & Manijeh”, installation at Pasio, 2018