داوود بیات

داود بیات متولد ۱۳۶۲ تهران و لیسانس گرافیک است. او یک نمایشگاه انفرادی در سال ۱۳۹۴ با عنوان «فرش قرمز» در گالری محسن برگزار کرده و تاکنون در چند نمایشگاه گروهی در گالری‌های طراحان آزاد و مؤسسه‌ی صبا در فرهنگستان هنر شرکت داشته است.


«هزاره‌ی زیست‌بوم؛ آیا زندگی‌ام می‌تواند بیرون از آن باشد؟»

داستان «فاوست» گوته را به یاد آورید: پزشکی متشخص و نزد مردم محترم، اما ناراضی از زندگی و تارکِ دنیا، که روحش را برای کسب قدرت و دانشی وصف‌ناشدنی با شیطان۱ معاوضه می‌کند. شیطان می‌پذیرد که دکتر فاوست را در راه رسیدن به خواست‌ها و امیال بی‌کرانش کمک کند، امیالی که گویی ورای کسب پول و لذت جنسی و افتخار است و همه‌ی منابع خلاقیت را طلب می‌کند. و در عوض فاوست می‌پذیرد درست در همان دقیقه‌ای که میل به توقف ــ ‌عدم پیشرفت ــ در او بیدار شد، روحش را با رضا و رغبت تمام به شیطان تقدیم کند. مارشال برمن در کتاب «تجربه‌ی مدرنیته» می‌نویسد: «پیش از آنکه بتوانیم عمق تراژدی نهفته در پایان داستان را دریابیم، باید آن طنز اساسی را که از آغاز در بطن ماجراست درک کنیم: فاوست در جریان کار کردن با شیطان و به‌یاری شیطان به انسانی حقیقتاً بهتر بدل می‌شود. شیطان درست زمانی بر فاوست ظاهر می‌شود که فاوست خود را به خدا نزدیک‌تر از همیشه حس می‌کند». با این قرارداد منعقدشده، فاوست حائز قدرتی می‌شود که جز شرّ کاری نمی‌کند، و با این همه ــ به نحوی معماوار ــ خالق خیر است. درست همان‌طور که اراده و عمل خلاقِ خداوند در مقیاسی کیهانی مخرب است، شهوت اهریمنی برای نابودی و تخریب نیز دست آخر نقشی خلاق ایفا می‌کند. از رهگذر کارکردن با شیطان و طلب هیچ چیز مگر شر است که او ‌می‌تواند‌کارش را در کنار خداوند به پایان برد و خالق خیر باشد.‌«‌راه بهشت با نیّات بد سنگفرش شده است». فاوست مشتاق کسب نیروهای خلاقه بود، ولی در عوض خود را با قوای تخریب و‌ تباهی رودررو می‌دید. در این دیالکتیکِ تخریب و توسعه که به نوعی روح مدرنیسم است‌، هیچ‌چیز خلق نمی‌شود مگر آنکه هر آنچه تاکنون آفریده شده نابود گردد. به عبارت دیگر دهشتناک‌ترین ابعاد توسعه از شریف‌ترین و مقدس‌ترین اهداف توسعه نشأت می‌گیرد.
دودکش چیست؟! ساده‌ترین و سر راست‌ترین تعریفی که‌می‌شود از دودکش ارائه کرد در نامش آشکار است: چیزی که قرار است دود را مَکش کند، پاک‌کننده‌ی آلودگی باشد، یا به عبارتی دقیق‌تر، هوای مازاد را از ما دور کند و بیرون بریزد. نیت چنین چیزی قطعاً خیر است، اما در عین حالی که می‌کوشد آلودگی را از از ما دور کند، خودش موجد و مظهر آلودگی در ابعادی کلان‌تر می‌شود. یعنی در پشتِ چنین نیّتی، شّری بزرگ تر رخنه کرده است. به نوعی کل بحث دیالکتیکِ تخریب و توسعه‌ی مدرنیسم را می‌توان در مفهوم دودکش خلاصه کرد. لوله‌ای که فضای درون را به بیرون وصل می‌کند، اما در وضعیت فاجعه، چه فرقی بین فضای درون و بیرون وجود دارد؟ بیرون کجاست؟ بیرونی ترین فضا، به‌شدت با درونی‌ترین ابعاد مرتبط می‌شود. مرز بین این دو فضا مخدوش می‌گردد و دیگر نمی‌توان به‌راحتی نوشت‌: «هر جایی بیرون از این دنیا». این میل تمام‌ناشدنی به پیشرفت، بن‌مایه‌ی داستان‌گوته ــ و در ابعادی بزرگ‌تر ــ وضعیت مدرنیسم است. برای انسان مدرن، تنها راه دگرگون ساختن خویش، ایجاد دگرگونی ریشه‌ای در کل جهان بود. اما این دگرگونی بهای سنگینی را از سوژه طلب می‌کرد. نورمن میلر در اواخر دهه‌ی هفتاد نوشت‌: «عصر ما عصری فاوستی است و همگی عزمی راسخ داریم تا پیش از آنکه دخل همه‌ما‌ن بیاید، خدا یا شیطان را ملاقات کنیم».

لیک ساکت و خموش در غارهای تاریک
بشریتی آرام‌تر به خون غرقه می‌شود
و با فلزِ سخت، تندیس رستگاری را قالب می‌ریزد.۲

بخشی از مقاله‌ی «هزاره‌ی زیستبوم؛ آیا زندگی‌ام می‌تواند بیرون از آن باشد؟» داود بیات، مرداد ۱۳۹۵

پانوشت‌ها:
۱. مفیستوفلس؛ نام شیطان یا اهریمن داستان «فاوست» گوته است.
۲. بخشی از شعر «به خاموش‌شدگان»، گئورگ تراکل، ترجمه‌ی مراد فرهادپور

Davood Bayat, “The Grand Inquisitor, an Essay on Justification of Evil”, from “Pollution” series, copper plate, metal net, LED lights, 70 x 99 x 99 cm, approximate weight: 60 kg, 2016