جایی دیگر

شقایق عربی
۲۹ بهمن  —  ۲۰ اسفند، ۱۳۹۵
Pasio

«وقتی به گذشته می‌نگرم، باغ عدن برایم به رؤیایی می‌ماند. چه زیبا بود آن باغ، اما اکنون گم شده است و دیگر آن را نخواهم دید». ‌ یادداشت‌های روزانه‌ی آدم و حوا، مارک تواین

حس و حال یک مکان را در نظر آورید. یورش دیداریِ درخشان رنگ‌‌ها و اَشکال را نمی‌گویم، بلکه می‌خواهم حس آن مکان را مجسم کنید. همان تأثیری که تارهای قلب‌تان را به ارتعاش در می‌آورد و حتی غیابش هم اشارتی است به حضور آن. از دست دادنش را حس می‌کنید. به خش خش نرم برگ‌های ناپیدا می‌ماند؛ یا به نوازش پرلطافت نسیمی که بر گونه‌های‌تان می‌وزد و زمزمه‌ای که جایی در کرانه‌های ذهن‌تان می‌شنوید. چیدمان «جایی دیگر» شقایق عربی، آسمان و زمین را به یکدیگر مرتبط می‌سازد و به فضای ناملموسی می‌پردازد که در مرز امر واقعی و غیرواقعی، واقعیت و خیال، آن‌چه هست و آن‌چه برای همیشه از دست رفته، قرار می‌گیرد.
شقایق عربی با اشیاء بازیافته کار می‌کند. همبندی‌های (اسمبلاژهای) او معمولاً از مواد ساده تشکیل شده که به غایت انتزاعی هستند وگستره‌ای از معانی را در ذهن متبادر می‌سازند. در آثارش ترکیب مواد خامی مانند چوب، شاخه‌های درختان، گل‌های خشک و قطعات پیداشده در سایت‌های ساختمانی و بافت اشیاء بازیافته، تداعی کننده فضاهای ساخته شده‌ی شهری و همچنین جهان طبیعی است. عربی با ترکیب اشیاء بازیافته‌ی طبیعی و صنعتی به واکاوی تفاوت بین فرم‌ها و بافت مواد مختلف می‌پردازد و از این راه ، تعادلی بین آن چه به وضوح انتزاعی است و آن چه به طور ضمنی بر تصویری دلالت می کند، برقرار می‌نماید. این آثار قصد دارند از سرشت پست و مصنوعی مواد تشکیل دهنده‌ی خود به سرشت اثیری یک ترکیب بندی هنری برسند؛ خواه چیدمان باشد و خواه مجسمه.
عربی در «جایی دیگر» تصویری از فضایی ارائه می‌دهد که قبل از دیده شدن، حس می‌شود و قبل از تجربه شدن، به طور شهودی احساس می‌شود. او با مواد، نور و سایه، تجربه‌ای می‌آفریند که در آن همه‌ی سطوح و جای جای فضا آکنده از احساس می‌شوند. در ادامه‌ی مجموعه‌های پیشین او، از جمله «باغ‌های معلق» (که در آن بوته‌ها و برگ‌های خشک در فضای گالری آویزان است و سایه‌های شان روی دیوارها می‌افتد) و «مطالعه‌ی یک زیگورات وارونه» (که در آن حجمی معمارانه اتاق را مانند گردبادی زاویه دار پر می‌کند)، آثار مکان ویژه‌ی عربی، با حضور محسوس یا نامحسوس خود ، هر گوشه وکناری از فضا را پر می‌کنند.
چیدمان چترمانند شاخه‌ها در نقطه‌ی کانونی «جایی دیگر» قرار گرفته و زیر نورگیر پاسیو در هوا معلق است؛ جلوه این چیدمان، لکه‌های نور خورشید است که بر کف و دیوارهای پاسیو منعکس می‌شود. عربی با این کار عملاً خورشید را پایین می‌آورد، آسمان را به زمین متصل می‌سازد و چیدمانی خلق می‌کند که حکم واسطی بین زمین و آسمان می یابد. به دلیل نور ضیف خورشید که در زمستان خیلی زود غروب می‌کند، جلوه این شاخ و برگ‌های چترمانند، با چراغ‌های پنهان تقویت می‌شود. بازدیدکنندگان، پیش از ورود به فضای پاسیو، سایه‌های چیدمان را روی دیوارها خواهند دید، احتمالاً صداهای نرمی را خواهند شنید، ممکن است حتی نسیم ملایمی را حس کنند و شاید بوی خاکیِ شاخ و برگ‌ها را استنشاق کنند. آن‌چه در ابتدا حس می‌کنید واقعیت است، در واقع سایه‌ای است از آن‌چه از دیدتان پنهان شده است؛ که بی‌شباهت به «تمثیل غار» افلاطون نیست. اما برخلاف ساکنین بداقبال غار افلاطون، بازدیدکنندگان در این‌جا می‌توانند کاملاً وارد فضا شوند، در آن گشتی بزنند و با چشمان خود آن‌چه را که چنین سایه‌ی اغواگری انداخته از نزدیک ببینند.
روزگاری تهران شهری سرسبز بود، پر از باغ‌های وسیع و پراکنده و بوستان‌های سبز و خرم. این تصور باغ گم‌شده‌ی شگفت‌انگیز عدن (نوعی بهشت زمینی که برای همیشه از دست رفته، اما هنوز در خاطره‌ی مشترک‌مان وجود دارد) هم‌چنان اغواگر و به طور مرموزی دست‌نیافتی است. شاید بتوان زیر این چتر شاخ و برگ نشست؛ انگار که در تابستان در باغی نشسته باشی و از سایه‌ی درختی لذت ببری که در عین حال هم هست و هم نیست‌ اگر چشمانت را ببندی، در چشم ذهنت رؤیایی جاری‌ست؛ خاطره‌ای گذرا، خیال‌ واقعیتی که بین قلمرو مردگان و زندگان، و بین محسوسات و نامحسوسات معلق است.

چیدمان
مجموعه‌ها