اتوپیای ابرواقعیامریکا نهرویا است، نه واقعیت؛ نوعی ابرواقعیت است. اتوپیایی است که انگار پیشاپیش تحقق یافته است.از «امریکا» نوشته ژان بودریارامریکا سرتاسر تجربهای مدرن است، تحقق اتوپیایی اصیل از سلسله ارجاعاتی منقطع که به گونهای صادقانه جعلی است. انبوهی از معنا است در مجموعه تصاویری بسیار رویایی و ناممکن که به مانند کارت پستالهای یک توریست مشتاق اما بیهدف، روی همتلنبار شده است.امریکایی بودن، تلاشی است پر وسواس برای دستیابی به تناسبی موزون که ابتر و پرنقص است. گستره ای از تناقض و پوچی تا ماتم و یأس؛ اجتماعی به غایت مجرد که کلکسیونی از فیگورهای اندوه آلود تنها در خود دارد. ملتی متحد اما کلاژ شده از اقلیت های ناهمگون؛ پیکرهای سست و پر ترک اما یکپارچه و توانمند؛ استعارهای واژگون از سرزمین موعود.امریکا سریع است؛ ماهیچههای همواره منقبض و مرتعشی دارد که به حرکات غیرارادی یک خوابگرد میماند. جادویی است نفس گیر به سبک منحصربه فرد امریکایی: فست فود، آسمان خراش، اسلحه اتوماتیک، هالیوود و هراس از تروریسم.مکاشفه امریکا، مطالعهای ماکروسکوپی است از اختلاط فرهنگی و قومی و نژادی که تمدن تازه برساخته امریکایی، کارکردهای سنتیاش را تصنعی ساخته است. کرانهای که تنوع بیپایان چهرهها، سلیقهها، و زبانها، مانع انزوای هولناک انسانی مضاعفاش نمیشود.بازنمایی امریکا و تجربه امریکایی بودن، به پژوهشی چندلایه میماند، درباره پهنهای پرزرق و برق و نورانی با ریتمی تند و مملو از آدم هایی فارغ بال، خانواده دوست، میهن پرست و احساسی که سراسیمه شهر را با خیابانها و آسمان خراشهایش در برگرفته اند؛ تأملی است خلاصه برای آشکارسازی شکافهای همیشه فعال نژادی و زبانی و جنسیتی یک سپهر اجتماعی سیاسی همیشه دوقطبی، با چاشنی لیبرالیسم و مذهب که آینه منکسرش، میکوشد تصویری متکثر از بافتهای مردمی و اجتماعیش بازبتاباند.بازخوانی امریکا به مثابه یک پروژه در مجموعهی «امریکا، گستره ی معلق» مهرداد افسری، گردهم آوری قاب هایی است ناهمگن از هم دستی حیرت آور یک جمعیت بیروح که فریمهای برهم نهادهی فاجعهای مدرن را از انحطاط یک واقعیت نابودشده به نمایش میگذارند؛ سوگنامهای است برای یک سرخوشی بیوقفه از پس یک استحاله تمام عیار؛ جشن نامهای پرجزییات در آیین رونمایی یک فروپاشی تدریجی؛ بدرقه آرزومندانه مسافری است، مضطرب به سوی آن اتوپیای ابرواقعی.